نقاشی در ایران در زمانی آغاز شد که نخستین انسان های این مرزو بوم به برداشت های عینی خود از طبیعت شکل دادند و نمونه های آن را بر دیوار غارها و بر سفال های کهن می توان دید . این هنر نه تنها دارای ویژگی هایی همانند با نقاشی های دیگر مردمان بدوی جهان است ، بلکه امتیازاتی خاص خود نیز دارد .
عشق و علاقه به زیبایی های طبیعت ، نقاش ایرانی را برآن داشت که در نمودهای خود اغلب دیدگاهی همیشه بهار را ارائه کند : گل و برگ و سبزه های با طراوتی که اثر پراکنده اند نه تنها با زیبایی خود کیفیتی زینت بخش یه آن می دهد ، بلکه میان عناصر مختلف اثر ارتباط برقرار کرده و احساسی از تعادل به اثر می بخشد .
هنرمندان و نگارگران ایرانی در طی تمای دوران ها در پی رسیدن به کمال و دست یازیدن به معرفت از راه تصویر سازی و نمایش آفریده ها و مخلوقت خداوندی در آثار خویش بوده اند .
نگارگر ایرانی در شناخت و به کارگیری و آشتی بخشیدن رنگ های متضاد ، جراتی خاص دارد و میتواند چند رنگ متفاوت را در یک متفاوت را در اثر همساز کند و آنها را در فضای محدود و طرح و شخصیت و گسترش و ترکیبی خوشایند بهره مند سازد چنانچه رنگ ها در همه جای اثر به نواختی متعدل جلوه گر شوند .
با توجه به تاثیرات نور و تابندگی آفتاب مشرق زمین و در گذشته های دور که تجلیات عرفان ذهن هنرمندان ایرانی را روشنی بخشید در نقشبند انحنای اشیا و سایه روشن میدان حرمت بیشتری داد و از خط هلی ضخیم تری یاری گرفت و در آنجا که بازتاب نور در سطح مستقیم است خطوطی نازک تر را یه کار گیرد .
جامه ها و عناصر تزیینی در اثر نقاشی ، وسیله ای برای بهتر نمایاندن طرح و مفاهیم مورد نظر هنر مند است .که به مقتضی حرکات ، طرح اصلی لباس تغییر شکل می دهد . حالت خطوط چین و شکن ساز لباس است که باعث ارایه بهتر طرح و تداعی حجم می شود .
هنر مند ایرانی بر آن شد که قید واقعیت گذشته طبیعت را به صورت ماورالطبیعه بیاراید و نقش ساز حقیقت اشیا باشد نه طبیعت ظاهری آن تا بتواند با با ضوابط فلسفی و معنوی کیفیتی عارفانه و روحانی در اثر به وجود بیاورد . و همین خط جداکننده هنر ایرانی از نقاشی چین است .
نقاشى ایرانى در طول تاریخ خود شامل مضامین متنوع حماسی، تغزلی، عرفانى و اخلاقى بوده است. و از اندیشه فلسفى - عرفانى که با روح ایرانى سازگار است، نشانههایى در خود دارد. در پس این نقاشى ذهن و فکر شرقى نهفته است که با دیدگاه اروپایى در زمینه ی تصویرسازى کاملاً متفاوت مىباشد؛ ذهن شرقى نیازهاى تماشاگر را مدنظر دارد.
ظرافت و ریزه نگاری و نقطه پردازی که برای زیبا ساختن هر چه بیشتر اثر به کار می رود در مکاتب مختلف نقاشی مشرق زمین و نیز ایران سابقه ای کم و بیش طولانی دارد .
مضمون بیشتر نقاشىهاى ایرانى با الهام از اشعار پارسى صورت گرفته که در این اشعار، عرفان نقش عمدهاى بازى مىکند. زبان عرفانی، زبان جهانى است. روحانیتى درونى در نقاشى ایرانى وجود دارد که به دلیل نبودن بیان عاطفى آشکار، نهفته بهنظر مىرسد.
نقوش ختایی و اسلیمی که پایه و اساس آنها غنچه و گل و برگ و شاخه های درختان و حیوانات تشکیل می دهند و در دست هنرمند ایرانی به روش هوشمندانه دگرگون شده و تغییر شکل یافته اند و همچنین تذهیب در نقاشی ایرانی نقش بسزایی داشته ( در مطالب بعدی مداد آنلاین به بررسی آن می پردازیم ) ؛ علاوه بر اینکه هر کدام به تنهایی هویت مشخص ایرانی دارند ، وسیله ای برای تزیین و جلوه دادن هر چه بیشتر نقاشی هستند . از این رو یک هنرور آگاه ایرانی باید در ساخت و پرداخت انواع هنرهای تزیینی نیز توانا باشد . .
نقاش ایرانی بیش از آنکه با طبیعت مانوس و وابسته باشد دلبسته گسترش اندیشه و عامل نامحسوس است که بی نهایت خیال را به حالتی دلپذیر و تجلی شکل می دهد و هنرمند برای اینکه تحولات رنگارنگ زندگی مادی یارای دستیازی به دنیای او پیدا نکند برای نمودهای خود معنویتی فراتر از عوامل زندگی گذرا قایل می شوند . زیرا آن هنر ماندگار و جاوید است که مفاهیم انسانی و کلی وفادار باشد .